مامان خسته
هنوز تصمیم نگزفتم که بزارم بخونی این نوشته رو یا نه....زیاد حال خوبی ندارم احساس میکنم تو زندگیم جایی وایسادم که جای من نیست احساس میکنم که تا لحظه سکوتم دوستم دارند و وقتی حرفی بزنم بر خلاف روند معمول جایی ندارم هیچکدوم واسم اهمیت نداره من از کوچه بن بست نمیهراسم من نگران آینده تو هستم که باید با جماعتی سر کنی که مثل ما نیستند دختر زیبای من حرفهای زیادی دارم ولی نمیخوام تو درگیر کلیشه ها بشی فقط از تجربیات مادر 30 سالت استفاده کن و زندگی کن ..... عاشقانه زندگی کن بی دغدغه بخند من تو را هرگز درگیر پابندیهای این عقاید نمیکنم تو رها باش و هر جا که هستی بزار بودنتو همه احساس کنند و تو نوید مهر و مهربانی باش .دستهایت را باز بگذار سخاوتمندانه زندگی کن تمام اینها نو را شاد نگه میداره بزار آرامش تا عمق نگاهت نفوذ کنه .......از این دنیا چیزهای زیادی هست که من برای تو میخوامواز تو فقط صورت زیبا و ماه تو با صدای خنده هایت را به مامان هدیه بده ......